فراموشی قرن

#همنوا_با_ابوحمزه

#پویش_بازآفرینی_محتوای_دینی

#تولیدی_به_قلم_خودم

زمان درگذراست.زندگی درریل خودقراردارد. فلک درمدارخودجای گرفته وهمه وهمه در خدمت ماهستندتاماچه کنیم؟!!!ماراچه شده؟چرابیادنمی آوریم چه کسی ماراسوارقطار زندگی کرده است؟ درکدامین ایستگاه می بایست پیاده شویم؟اصلاچراسواراین قطار شده ایم؟
به راستی که آلزایمردردبی درمانی است که قرنهاست بشررافلج کرده…ومراهم،هم چنین.
تاریکی همه جارافراگرفته.تاچشم کارمی کند سیاهی است.دستی برچشمانم می کشم بلکه چیزتازه ای ببینم امابهترکه نمی شودهیچ،بدتر هم می شود.
آخ،سوختم!!گویادستانم آلوده بود.دیگرچشمانم هم چیزی نمی بیند.
حال چه کنم به کدامین سوبروم؟ زمین زیر پایم می لغزد.اینطورکه پیداست روی سطحی صاف قدم نمیگذارم.هرطورشده بایدازاین وضع خلاص شوم،اماچطور؟!!!
دلم گرفت ازآن همه غربت وتنهایی.اشک امانم نداد.چرابه اینجارسیده ام؟آیااینجاآخرخط است؟!!
حسی دردرونم مراتشویق می کردکه کمک بخواهم.ناخودآگاه فریادزدم آیاکسی هست به فریادم برسد؟
صدایی آمد،آشنابود.اماکی وکجارانمی دانستم. واضح نبود.انگارگوش هایم توان شنیدن صدا رانداشتند.سرم راتکان دادم وچندباربادست به دوطرف گوشم ضربه زدم.بلاخره صداواضح ترشد.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ.(اوست خدایی که جزاو هیچ معبودی نیست،دانای نهان وآشکار است، اورحمان ورحیم است.)حشر/22
ازاینکه کسی جوابم راداده بوددلشاد شدم. بیشترازاینکه اورحمان ورحیم بودخوشحال بودم چراکه حال زارمن چنین کسی رامی طلبید.
اماافسوس خوردم ازاینکه تاریکی مجال دیدن راازمن گرفته بود

دوباره پرسیدم:اوکیست؟رحمان ورحیمی که می تواندمرادرک کندونجات بخشدکیست؟

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ(اوست خدایی که جزاوهیچ معبودی نیست،همان فرمانروای پاک وسالم ازهرعیب ونقص،ایمنی بخش،چیره ومسلط، شکست ناپذیر،جبران کننده،شایسته بزرگی وعظمت است.خداازآنچه شریک اوقرارمی دهندمنزه است.)حشر/23
تمام وجودم راعجزفراگرفته بودباشنیدن این توصیفات به کوچکی وناتوانیم درحل مشکلات یقین کردم.مضطرب بودم.گفتم:بازهم بگو…

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.(اوست خدا،آفریننده، نوساز،صورتگر،همه نام های نیکوویژه اوست. آنچه درآسمان هاوزمین است همواره برای تسبیح می گویند،واوتوانای شکست ناپذیر است.)حشر/24

حس کردم زمین زیرپایم می لرزد.عظمت این صدارعشه به جانم انداخت وآتش به دلم زد.
باخودمی گفتم:تمام مدت این وجودکجابودکه من اوراندیدم؟بغض راه گلویم رابسته بود. نمی توانستم فریادبزنم.ازطرفی می ترسیدم ازخودش بپرسم توکجابودی که تمام این مدت من توراندیدم!!! اوخودش جواب دادبی آنکه من بپرسم…
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ومابه اوازرگ گردن نزدیک تریم.)ق/16

دیگرطاقت ایستادن نداشتم.به خاک افتادم وبه حال خودزار زدم که مراچه شده؟چرا زودتر تورا نشناختم؟تمام این مدت از رگ گردن به من نزدیک تربودی ومن نفهمیدم!!!می خواستم زمین دهان بازکندومراببلعد تاانقدر شرمنده نشوم.ای کاش زودترشناخته بودمت. بلکه بهترزندگی می کردم.ای کاش هیچ وقت ازتوجدانشوم…
هنوزجمله ام تمام نشده بودکه چشمانم بازشد.
من کجاهستم؟اینجاکجاست؟
سحربودومن درحال خواندن دعای ابوحمزه ثمالی بودم.حال یادم آمدهمه چیزازاین فرازشروع شد.

اَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعمالُ دوُنَکَ (و مسلماً تو از خلق خود در حجاب نشوی مگر آنکه کردارشان میان آنها و تو حاجب شود)
چه فرازدل نشینی!!چه رویای تکان دهنده ای رانصیبم کرد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.