آرشیو برای: "شهریور 1398"

نوعروس صلح

#داستانک تاچشم وا کردم خود را روبه روی ساختمانی بزرگ دیدم. به بزرگی کاخ! چه هیبتی! چه حیاط با صفایی!! ساختمانی با نمای آجری وبرج های متصل بهم. بر روی یکی از برج ها ساعتی دایره شکل خودنمایی می کرد. محو تماشای ساختمان بودم که متوجه رفت و آمد افرادی با… بیشتر »

کابوس تلخ

#داستانک بابا دمت گرم آ خدا، این همه جون کندیم درس خوندیم. ننه بابامون از خودشون زدن خرج ما کردن که خیرسرمون آدم حسابی بشیم! اخرش شدیم همنشین این آهنپاره!!… بیا اینم شد نهارمون یه وجب نون بربری ویه قوطی کبریت پنیر، چهارهزارتومن آب خورده!! آدم دردش… بیشتر »

کیسه های سربه مهر

وجدان های به خواب رفته! قلب های زنگار زده! مغزهایی به ظاهر روشنگر و روشنفکر، اما تهی از نورانیت الهی، تهی از منطق و عقلانیت… برای رسیدن به مقاصدشان هر عملی را انجام می دهند،بدون توجه به عکس العملی که ممکن است دامن گیرشان شود. در ظاهر باهمه در… بیشتر »

عباس است و خون علیست در رگ او...

امام او را در آغوش گرفت. تن عباس بوی رمضان بیست سال پیش را می داد…… آن هنگام که قول دفاع از حریم ولایت را به پدر داد ودستان برادر را به گرمی فشرد. عباس همان عباس بود.طی این بیست سال هیچ چیز اورا تغییرنداد.ولحظه ای دست از دفاع و اطاعت مولایش… بیشتر »