طبق معمول مشغول انجام کارهای خانه بودم،که ناگهان ته دلم خالی شد.انگار کسی کمک می خواست. تعجب کردم کسی جزمن وکودک دوسال و۹ماهه ام درخانه نبود.پس این صدا…همچنان یک چیزی شبیه کمک کمک بیا منو نجات بده! مانع ازاین می شدکه بتوانم به کارهایم برسم.… بیشتر »
اكنون پس از آنكه همه چيز خاتمه يافت ، (حَسَناتْ) بر تخت خوشبختى خويش ، راحت نشسته بود و زندگى آينده اش را با خطوط و زواياى هماهنگى ترسيم مى كرد. حالا همه پراكنده شده بودند، پس از آنكه آرامش هميشگى [شوهر] براى حسنات پيدا شده بود، پس از كف زدنهاى ممتد، در… بیشتر »