طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
خورشیددروسط آسمان،تماشامی کند اهل زمین را. وزمین بغض خودرا فرومی خورد. همه بی تابند. گروهی بی تاب شهادت. گروهی بی تاب غارت.دندان طمع تیز کرده اند. ازدور تمام دارایی امام را زیرنظر دارند. همه چیز راثبت می کنند.گویی به دنبال تسویه حساب آمده اند. نبایدچیزی ازقلم بیفتد. حتی گلوی شیرخواره حسین(علیه السلام).
امام می داندچه میگذرد درسرشان. هشدارمی دهد. خودرا معرفی می کند. صفوف دشمن متزلزل می شود. دشمن هروله می کندتا صدای امام به لشکرنرسد.
هرکس به نوعی خودرا توجیه می کند. امام حجت رابا آنهاتمام کرد.باتمام دارایی اش به میدان آماده است. برای نجات دین خدا ازشرتاریکی وجهل…حال دیگر باآن هاست که با اوباشندیابرعلیه او.
لشکردشمن دودسته می شوند. گروهی ازکاری که در پیش دارندمرددمی گردند. وگروهی مال حرام ونسب نامعلوم، مهری بود برگوش ودلشان.توجیه پشت توجیه. برای کشتن پسررسول خدا نیت روزه می کنند. خودرا مسلمان حقیقی وحسین(علیه السلام)را خارج شده ازدین می نامند. جنگ بااورا حلال می خوانندو می شوند مجاهددر راه خدا!
امام آمده تا مشت تزویر رابازکند. عباس(علیه السلام) رابرای گرفتن فرصت به قصد مناجات وخلوت با خدا میفرستد. خبرش درلشگر دشمن می پیچد.پچ پچ هاشروع می شود. اگراونمازمیخواند پس چرا خارج شده ازدین است!!
یکی ازمیان لشگردشمن برمی خیزد.به قصد پیوستن به امام. دیگری جویای تصمیمش شد. گفت: «به خدا سوگند كه من خود را ميان بهشت و جهنم ميبينم وبه خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمي كنم، اگر چه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند. »
بلافاصله به سمت سپاه امام حرکت کرد. پریشان بود. خودرا مقصرمی دانست. اوبودکه راه امام رابه کوفه بست. ومانع حرکت ایشان شد.خدمت امام رسید. با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
دلش بی تاب بود. بایدجبران می کرد. دراوج درگیری ومحاصره دشمن.اذن میدان خواست. گویی سینه اش نیزه هاوتیرها راصدامی کرد. ای نیزه ها به قصدیاری پسررسول خدا برخواسته ام مرا دریابید.درآخرین لحظات به سپاه امام پیوست. وبه روشنگری وحق بودن راه امام تا آخرین لحظه ادامه داد.اوهم رستگارشد.
دشمن می دانست اگربیشتربه امام فرصت دهد،تمام لشگرش ازهم می پاشد.دایره محاصره راتنگ ترکردند.حمله سواران شروع شد.گرداگردخیمه گاه می چرخیدند. پشت خیمه ها گودالی ازآتش بود. تنهاراه حمله جلوی خیمه هابود.یاران امام همچون پروانه گرد وجودنازنینش می چرخیدند.که مبادا کوفیان بی حیا،قصد ورود به خیمه هاکنند.
یکی ازیاران به سوی امام می رود.گویا وقت نماز است.امام میفرماید:ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین ؛ نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد.
یاران امام دو دسته می شوند. گروهی پشت سرامام نمازمی خوانند. گروهی سینه هایشان سپرتیرهای دشمن می شود.
بازهم امام توخالی بودن دشمن را به رخشان می کشد.اقامه نماز اول وقت درمیدان جنگ. زیر باران تیرها ونیزه ها تنهایک پیام دارد.حسین ویارانش خارج شده ازدین نیستند. بلکه به پاخواستندتا دین ازجهل وتحریف حفظ شود.
#به_قلم_طوفان_واژه_ها
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طوفان واژه ها در 1397/06/24 ساعت 06:16:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |