طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
تنهایک مستاجرمی تواندحرفهایم را متوجه شود. اگر مستاجرهستی مدتی کوتاه همراه من باش، وبرکبوتر خیال سوارشومیخواهم تورابه سرزمینی ببرم که خانه ای رویایی درآن وجوددارد. خانه ای که چندین اتاق دارد وهر اتاقش به بزرگی استادیوم ورزشی است. سالن پذیرایی اش به بزرگی دریاست.باتمامی امکانات رفاهی وتفریحی!
وتوبه محض دیدن این خانه دلت گرفتارمی شودوآرزو می کنی مال تو باشد.وازقضاصاحب خانه ازنیتت باخبر می شودوخانه رابه تومیدهد باتمام امکاناتش بدون دریافت هیچ وجهی! وتو ازاین اتفاق چه مسرور خواهی شد.دلت قنج می زدومی گویی عجب آدم خوبی است.
باورت نمی شودکه همچین اتفاقی افتاده باشد. طولی نمی کشدکه تمام زندگی وداراییت رابه آن خانه می بری.خانه رامطابق سلیقه خودت می آرایی وچقدر مسروری ازاین اتفاق! دراتاق های خانه جدیدت برای خودکسب وکاری به راه می اندازی و دراتاق های دیگر بااهل و عیال ودوستان خوش میگذرانی.حس مالکیت داری ولحظه ای تصوراینکه اینجامال تو نیست به خود راه نمی دهی.
مدتی به همین منوال می گذردتااینکه روزی صدای مستانه زن ومردی توجهت راجلب می کند.گویاجشن وسروری برپاست.کنجکاومی شوی بدانی درخانه بغلی چه خبراست.خنده هاوسروصداهاعادی نیست؛با خودت می گویی لابدچیزی مصرف کرده اند!!دررابازمی کنی تابفهمی جریان چیست؟به محض بازکردن دربا صحنه ای مواجه می شوی که زندگیت رابهم میریزد. معادلاتت قاطی می شوند. سردمی شوی نسبت به همسرت!! دلت دیگربازندگیت نیست! هرچه تلاش می کنی به زندگی برگردی بازآن صدارامی شنوی وتا چشمت رامی بندی آن صحنه برپرده چشمانت نقش می بندد.
حرفهایی شنیده می شودازاتاق دیگر خانه،که تورا نسبت به محیط زندگی ات بی تفاوت می کند.گاهی تورا تحریک به انجام کارهایی می کنندکه ازعقلانیت بدوراست.وتوگویی اختیار ازکف داده ای چراکه چشمت آنچه راکه آنهانشان میدهندمی بیندوگوشت آنچه راکه می گویندباورمی کند!!
به راستی چرااین گونه می شوی؟آیافراموش کرده ای که آن خانه؛خانه تونیست؟! به چه قیمت می خواهی آن خانه راحفظ کنی؟ چقدردیگربایدخسارت ببینی تا متوجه شوی صاحبخانه بی دلیل آنهمه امکانات را برایت مهیا نکرده است!!!
پنیرمجانی همیشه روی تله موش است! چطوریک نفر که نه تواورامی شناسی ونه اوتورا،بدون چشم داشت این همه امکانات دراختیارتوقرارخواهد داد؟!!نگاهی به زندگیت بکن؟!! کجای این ماجرا هستی! سالهاست درابرگروه هاوکانال های تلگرام منزل گرفتی و تمام زندگیت رادرآن به نمایش گذاشته ای؟ازعکس های خصوصی گرفته تافیلم هاوهویت حقیقی خود. گویی اینجامنزل شخصیت باشدو چهاردیواری اختیاری است.چراکه هر چه دلت بخواهددرآن می کنی وهرچه بگویندباورداری!!جالب است که هیچ گاه حاضرنمی شوی عکست راکه پشت نویسی کرده ای درخیابان باهر رهگذری شریک شوی.امادرکوچه پس کوچه های این خانه عکست را قاب می گیری وبرای دیگران به اشتراک میگذاری!!
دریغ ازآنکه لحظه ای فکرکنی که آن خانه،خانه تو نیست.چهاردیواری که مال تونباشددیگراختیاری نیست. هرکس که بخواهدواردآن می شود. و به خوداجازه میدهدبه خصوصی ترین لحظاتت ناخنک بزند.تاکی میخواهی اجازه ورودبه حریمت رابه دیگران بدهی؟! آیابهترنیست برای امنیت روانی خودوخانواده ات منزل راتغییر دهی؟
حتی اگرقرارباشددرپایین ترین قسمت شهرباکمترین امکانات منزل بگیری. این برایت بهترنیست؟!!
خودت انتخاب کن؟کدام رامی خواهی امنیت روانی وگرمی بنیان خانواده، رونق کسب وکاروتمام آنچه حق توست وبایدبرایت مهیاشود.
یاتشویش افکار،اضطراب واسترس، سردی بنیان خانواده،افسردگی،بی رغبت نسبت به آینده وهرآنچه صاحب خانه برایت رقم بزند!!!
انتخاب باتوست…
ولی بدان همیشه این صاحب خانه هابیشترازمنافع توبه نفع وسودی که توبرایشان داری فکرمی کنندو توتنها وسیله ای هستی برای رسیدن به اهدافشان!!!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طوفان واژه ها در 1397/04/10 ساعت 07:29:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/04/15 @ 03:54:40 ب.ظ
شیما حمیداوی [عضو]
چه جالب بود
اسمش هوشمندانه انتخاب شده
همش فکر میکردم به مستاجرها چه پیشنهادی میخواد بده
1397/04/14 @ 09:39:22 ق.ظ
تست [بازدید کننده]
تست
1397/04/13 @ 08:31:53 ق.ظ
عابدی [عضو]
همه ما مستاجرهای روی زمینیم
1397/04/11 @ 01:03:54 ب.ظ
آرامـــ [عضو]
اولش یه لحظه یاد دنیای فانی مون افتادم
ولی جالب بود ربط دادنش به این فضا
کلا یادمون میره فضای مجازی حریم شخصی نیست
هیچ حریم شخصی توی این فضا برای هیچکسی وجود نداره
کاش این نکته رو یاد بگیریم