کلید واژه: "رانندگی"

کابوس تلخ

#داستانک بابا دمت گرم آ خدا، این همه جون کندیم درس خوندیم. ننه بابامون از خودشون زدن خرج ما کردن که خیرسرمون آدم حسابی بشیم! اخرش شدیم همنشین این آهنپاره!!… بیا اینم شد نهارمون یه وجب نون بربری ویه قوطی کبریت پنیر، چهارهزارتومن آب خورده!! آدم دردش… بیشتر »

ایستگاه آخر

هوابس ناجوانمردانه سردبود.پنجره ماشین رابالاآوردم تابلکه کمی از سوز هوا کم شود.باران می باریدوبه سختی می شدرانندگی کرد.جاده شلوغ بود.بعضی بااحتیاط می راندندوبعضی درسبقت گرفتن ازهم سرازپانمی شناختند. رقص ماشین هادرآن هوا دیدنی بود. ازچپ وراست ماشین می… بیشتر »