طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
چهارشنبه 97/05/17
موجودیست به ظاهرزیرک وحسابگر و در واقع تن پرور وویرانگر،برنامه اش گذاشتن چوب لای چرخ معیشت دیگران است.یک روز به اسم تجارت با ارز دولتی به نام کالای ضروری انواع اجناس را واردمی کند.
وبعدازاینکه اوضاع نابه سامان بازار رادید.تمام اجناس رادرانبارمیگذارد وبه ملت می گویدجنس دربازار نیست.بخاطرتحریم دسترسی به این لوازم نداریم.
حال اگر۵۰%درصداحتمال بدهیم که او تنهابازیچه ای بیش نبوده وهمه چیز ازقبل برنامه ریزی شده بود.مثلا دادن ارز دولتی و وارد کردن لوازم توسط اشخاصی که اصلا درآن کالا تخصصی ندارند.وجالب ترآنکه آن لوازم به بازارمصرف هیچ گاه واردنشود. ودرعین حال به مردم گفته شود که به علت تحریم ها این لوازم دربازار موجودنیستند!!
تکلیف آن لوازم انبارشده وآن ارز دولتی که دراختیار این موجودات بوده وکسی که این ارزها رادراختیار آنهاقرارداده،وکسی که باعث نوسان قیمت ارز درداخل می شود. وهمه این ها را به دروغ به #تحریم ربط میدهند!!! چیست؟!
چه کسانی ازاین #بازی سودمی برند؟#کاسبان_تحریم چه کسانی هستند؟
نام این چنین موجودات راچه می توان گذاشت؟
#به_قلم_طوفان_واژه_ها
جمعه 97/05/12
#قانون_طلایی_هنرزن_بودن
هروقت حرف ازمدیریت زندگی وگرمی کانون خانواده به میان می آیدنام زیرکانه وظریف زن می درخشد. ? خانم هاپرچم هابالا ? خداوکیلی حضوریک زن مدیر ومدبر ودقیق وخلاصه همچی تمام درخانه علاوه براینکه باعث گرمی محیط خانواده است،به اقتصاد کشورهم کمک می کند.
باورنداری؟چندلحظه به حرفم دل بده بعدخودت قضاوت کن…
عشق خریدکیست؟ خانم خونه
لوازم خونه راکی انتخاب می کند؟خانم خونه
رخت ولباس و…برای اعضای خانواده بایدازفیلتر انتخابی چه کسی ردشود؟ خانم خونه؟
کی؟خانم خونه
بنابراین خدمت شماخواهرای گلم عرض کنم حضورتان درخانه خیلی موثراست.خودرادست کم نگیرید.
? چندقانون طلایی که زن هابایدبدانند ?
? یک کدبانو هم بایدبه فکرجیب آقای خانه باشدهم به صلاح جمع خانواده تصمیم بگیرد.مثلا قبل خرید یک لیست ازلوازم موردنیاز تهیه کند. این کار ازخریدلوازم غیرضروری جلوگیری می کند(هم بیخودی پول خرج نمی شود هم مازادبرمصرف خریدنمی کنید که بعد توی یخچال کپک بزند ? )
? اجازه انتخاب رنگ لباس ومدل لباس رابه اهل خانه یعنی همسروبچه هابدهد ولی درنهایت مواظب باشد حتماایرانی بخرند.(قبل خرید درباره حمایت ازاقتصادکشورواینکه اینکار چقدر درآینده شان موثرهست توضیح بدهیدوحتمانشان های تجاری ایرانی موفق را شناسایی کنیدتاموقع خرید،جنس خارجی رابه اسم ایرانی به شماقالب نکند)
? حس تعهدنسبت به خریدکالای ایرانی رابه اطرافیان منتقل کنید.ازشیوه های مختلف استفاده کنید. مثال های مختلف ازکشورهایی که ازتولیدداخلی حمایت کردند واین کارشان چقدرباعث پیشرفت شد، بگویید.برای بچه هاقصه هایی تعریف کنیدکه قهرمان داستان هدفش حمایت ازکالای ایرانی باشد.
? باخریدلباس یالوازم ایرانی که مزین شدن به تصاویرقهرمانان کشورمان ازجمله شهدا ودانشمندان وشخصیت های برجسته ،حس هویت ملی را درآنها افزایش دهید.
? یک قانون بذارید ? خریدهرجنس خارجی ممنوع ? جنس خارجی نه برای خونه بخرید نه هدیه کنید. این کارعلاوه براینکه ترویج فرهنگ حمایت ازکالای ایرانی هست. باعث می شود آنهایی که بی خبرند، ازشما بپرسند که چراانقدرسنگ تولیدداخلی رابه سینه می زنید؟ ?
شماهم باافتخارلوازم خانگی منزل ویاهروسیله ایرانی که خریدید وراضی هستید رابه آنهامعرفی کنید. مثلابگویید فلان وفلان رومن چندین ساله دارم آخ نگفتن. برفرض هم اگرمشکل پیدا بشه قطعاتش توایران پیدامی شه. من اگربخوام هزینه کنم یه کالای خارجی بخرم جدای ازاینکه هیچ سودی به حال اقتصادکشورم وکارگرایرانی نداره ومن کمک کردم به اقتصادیه کشور دیگه. اون کالاهروقت مشکل پیداکنه قطعاتش گیرنمیاد.کافیه تحریم باشیم دیگه نمایندگیشم جواب نمیده.پس عملامی شه یک بارمصرف ?
? همیشه حواست باشد بانو،هستن جماعتی که هیچ ارزشی برای هویت ملی قائل نیستند. پس ممکنه دراین راه مسخره شوید. امابدان زمان همه چیز را روشن می کند. بزودی متوجه اشتباهاتشان می شوند.
? آینده مال فرزندان شماست.اگریک کشوری ازلحاظ اقتصادی فلج شود. وتولیدکننده ازادامه کارمایوس گردد. نتیجه اش جزفقروبیکاری چیزی نیست.
? فرزندتان را طوری تربیت کنید. که ازالان به فکر راهی برای ساختن آینده کشورش باشد. آن هارا متعهدو متخصص تربیت کنید. وازاینکه اوقات فراغتشان راباکلاس های بی فایده پرکنید.بپرهیزید.
? هیچ وقت ازواژه های مایوس کننده استفاده نکنید. نگویید الان تحصیل کردهاش بیکارن. این حرف تمام آینده بچه هاراخراب می کند. اجازه رشدو شکوفایی خلاقیت هاشان رانمی دهد. همیشه امید داشته باشید به اینکه آنها نه تنهاموفق می شوند بلکه می توانند تغییرهم درمحیطشان ایجاد کنند.
? بابازی های خلاقانه اجازه ظهور خلاقیت وساختن رابه بچه هابدهید. همیشه نیازنیست بازی های آماده بخرید گاهی فرصت بدید بازی های موردعلاقه شان رابسازند. شماهم دراین کارکمکشان کنید.
? اگریک مقدارذوق هنری داشته باشید که دیگه نور علی نور،علاوه براینکه ازهزینه های اضافی جلوگیری کردید. مثلا لوازم موردنیاز رابجای خریدخودتان درست کنید.مثل کیف ولباس های بافتنی و..تازه می تونید درآمدزایی هم داشته باشید.
خلاصه بانو شماوجودت سراسربرکت هست. کافیه بخواهی واراده کنی واز نیروهایی که خدا دروجودت امانت گذاشته درست وبه موقع استفاده کنید.⚘⚘⚘
زندگی تون شیرین ترازعسل ?
#تولیدی
#به_قلم_خودم
#نقش_زن_در_حمایت_از_کالای_ایرانی
طوفان واژه هارودنبال کنید ? ? ?
چهارشنبه 97/05/10
طبق معمول آتیشش تندبود.چشم غره ای به من رفت ولب ولوچه اش روجمع کردوشروع کردن به در و بیراه گفتن به همه! گفت:گندزدن به این مملکت.یکی نیست بگه اگربلدنیستیدمملکت داری کنیدجمع کنید بساطتون رو.تاکی می خواییدخون مردم روتوشیشه کنید.کار روبجایی رسوندن که مردم قدرت خرید یه نون ندارن،چه برسه گوشت ومرغ.حسرت همه چی رو روی دل مردم گذاشتن.همه شون دزدن.دزدهم پرورش میدن.الان ۴۰ساله فقط دارن غارت می کنن…
سرم پایین بود.ازحرفهاش خسته شده بودم. داشتم به این فکرمی کردم که آدم چقدر می تونه پرو باشه. روزی که می گفتیم:چشمتون روبازکنیدببینین به کی رای می دید.می گفتن:شماسرتون درنمیره. این یارو حقوق دانه.تیم اقتصادیش حرف نداره. مثل قبلی نیست که گندزد تواقتصادمملکت.روابط بین الملل حالیشه. این بیاد نون مردم توروغنه. شماچی می فهمین ارتباط باکشورهای دیگه یعنی چی؟چقدر این ارتباط باعث ایجادشغل می شه…
الان که چندسالی ازبه قدرت رسیدن فردمنتخبشون گذشته. اوضاع که بهترنشده هیچ،برگشتیم به دوران ناصرالدین شاه? گازاین مملکت روبه یک بهانه مجانی میدن .برقش روبه یه بهانه دیگه بعد مردم که می خوان استفاده کنن،باید چندبرابرپول بدن? امیدبه کدخدا داشتن کلی امتیازدادن آخرشم هیچی. ازدرخت برجام فقط گلابی پلاستیکی نصیب این ملت شد. هیچ کدوم ازگلابی هاقابل خوردن نبودتامشکل آب خوردن مردم حل بشه… کلی وعده اشتغال وعده وعده…آخرشم که کدخدارفت..شرکت هایی که به قول خودشون اومده بودن ایجاداشتغال کنن اونهام رفتن. وچقدرسرمایه که ازاین بی تدبیری هدر رفت…
رشته افکارم بایک جمله آخرش پاره شد.گفت:اونم اون بالانشسته هیچ کاری نمی کنه…
دیگه تحملم تمام شد.وقاحت تاکجا؟تاقبلامقصردولت قبل بود.حالاهرمشکلی پیش میادمقصررهبریه؟ سعی کردم به اعصابم مسلط باشم. بااینکه توهین به رهبری خط قرمزم بود.امابایدیه بحث منطقی می کردم.شاید ازخواب خرگوشی بیدارمی شد.
گفتم: هی روزگار اف برتو،آدمی چقدرفراموش کارمی تونه باشه.نتیجه کارخودش روحاضرنیست بپذیره. بازهم دنبال مقصرمی گرده.چقدراین اوضاع منویاد مظلومیت مولاعلی(علیه السلام)میندازه. اون موقع که جماعت دنیاطلب بزور صلح بامعاویه رودرجنگ صفین به امام قالب کردن.حتی نماینده امام که مالک اشتر بود روقبول نداشتن یه آدم ساده لوح رونماینده کردن. که فریب خورد.بعدکه عمروعاص حیله کرد و معاویه روخلیفه اعلام کرد.دیدن معاویه کسی نیست که به وعده هاش عمل کنه.اون همه وعده کشک. دوباره اومدن سراغ امام وبرعلیه ایشون شعاردادن وگفتن علی (علیه السلام)نبایدقبول می کرد.اوهم به اندازه ماخطاکرده بایدتوبه کنه وبعدماجرای خوارج پیش اومد…ای کاش ازتاریخ درس بگیریم. ونتیجه اشتباهاتمون روبپذیریم.معاویه ازجهل سیاسی مردم زمانش استفاده کرد. ومولا تازمانیکه مردم به بینش کافی نرسیده بودندکاری نتونست انجام بده.امام که معصوم بودبخاطرجهل مردمش خیلی وقت هاوادار می شدسکوت کنه. چه برسه به الان! از رهبر انتظار داری شق القمرکنه؟ وظایف وحدود اختیارات رهبر رودرقانون اساسی خوندی؟
بذاربرات یه مثال بزنم.یه کشتی رودرنظربگیر.که توی طوفان گیرمی کنه.هرچی ناخدامیگه مااگرمتحد باشیم می تونیم این طوفان روپشت سربذاریم.کافیه هرکس درهرمنصبی هست کارش رودرست انجام بده. اما مسئولین کشتی هرکدوم سازخودشون روکوک می کنن.هرکدوم میرن یه طرف کشتی می شینن وبجای اینکه به مشکلات وبحران هایی که بخاطرطوفان به بدنه کشتی واردشده رسیدگی کنند.هرکدوم تیشه برمیدارن وبه بدن کشتی می کوبن بلکه ازاون برای خودشون قایقی درست کنندوخودشون رونجات بدن.مردم عادی هم فکرمی کننداگرقایق ساخته بشه اونهاروهم نجات میدن.بنابراین شروع به تشویق می کنن وکف وسوت می زنن.انقدرصدا بالامیره که دیگه کسی صدای ناخدا رونمی شنوه.هرکس مشغول کار خودش وجناح خودشه. عاقبت همه باهم غرق می شن وهیچ چیزبراشون باقی نمی مونه.
مشکلات هست.منکرنیستیم. اما این مشکلات فقط مختص ایران نیست خیلی ازکشورهای اروپایی که تحریم هم نبودن ودوست آمریکاهستن مشکلات اقتصادی دارن.توصیه می کنم این مقاله روبخونی?
بنابراین مشکل اساسی ماتحریم نیست.ما۴۰سال تحریم بودیم وباهمین حال به? رتبه تک رقمی درعلم نانو رسیدیم.?
این یعنی اگرماطبق فرمایش آقابه نیروی داخلی اتکا داشته باشیم نه اینکه چشمون به کدخداباشه. قطعادر این پیچ اقتصادی به سلامت مسیر روطی می کنیم. بهترین نخبه هارودرزمینه های مختلف علمی داریم. نمونه اش هسته ای،دانشمندان مادرتلاش بودن از انرژی هسته ای تولیدآب شیرین کنن تاایران مشکلات خشک سالی وبی آبیش حل بشه.
اما افسوس که نذاشتندو اسامیشون دراختیاراجنبی قرارگرفت وهمشون پرپرشدند.امروزهم که علی برکت الله کلا هسته ای روبتن کردند.اگربازهم ورود آقانبود درباره هسته ای معلوم نبودچه بلایی سراین صنعت میارن. کاش توانتخاب هامون دقت می کردیم.کاش نتیجه انتخاب غلطمون روکه دامن خیلی هاروگرفته قبول می کردیم.وبجای اینهمه سنگ اندازی لااقل قدمی برمی داشتیم تااین بحران هم رفع بشه. نه اینکه فقط به فکرجیب خودمون باشیم مثل اهل کشتی هرکسی سعی کنه ازبدنه کشتی برای خودش قایقی بسازه…
اگرکشتی غرق بشه طوفان به قایق هارحم نمی کنه. همانطورکه معاویه به وعده هاش عمل نکرد. همونطور که خوراج روسیاه تاریخ شدن… نکنه آیندگان ماروبه خاطراین همه جهل سیاسی شماتت کنند.نکنه روزی برسه که رومون نشه توچشم امام زمان (عج) نگاه کنیم اونهم بخاطراینکه سفیرش روتنهاگذاشتیم. نکنه عاقبتمون مثل مردم کوفه بشه.
این روزها این دعاروزیادبخونیم:
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک .ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلبها را دگرگون می سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما .
بحارالانوار، ج 92، ص 326
چهارشنبه 97/05/10
دلم که تنگ می شود.قلم دردستم می لرزدوبی اختیار واژه هارا به صف می کند.دیگرنظم واژه هادردست من نیست. تمام واژه هایم لبریزازحس باتوبودن می شوندومی خواهندحس باتوماندن رابه تصویربکشند. دیگرمن معناپیدانمی کندوتمام من در وجودتوحل می شود.گویی اصلا منی درکارنبوده!
آن زمان هاکه فقط من بودم ومن های دور وبرم،و جایی برای تونبود.نمی دانستم آنچه که در درونم کمبودش رااحساس می کنم جای خالی توست!! چنان سرگرم وبازیچه هوای نفس بودم که گذرزمان برایم معنا نداشت.همچون کودکی که خودرابابازی وانواع خوراکی های خوشمزه سرگرم می کندوآغوش گرم مادر را از یادمی برد؛به طوری که حتی احساس نیازبه مادر هم نداردمگرزمانیکه زمین بخوردیادرحین بازی به مدافعی نیازداشته باشد. به راستی که من همان کودکم.وهربارزمین خوردم به یادت افتادم وهربارکه حقی ازمن ضایع شد تو را خواندم.وافسوس زمانی که غرق نعمت بودم آنطورکه شایسته توست، تو را نخواستم ونشناختم.
لحظه ای رابه یاددارم که صدایم کردی ودرگوشم اینچنین خواندی:أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اَللّٰهِ…(۱۶_حدید)آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟!
شنیدن همان ولرزیدن همان. ازخودمدام پرسیدم چرا؟توکه ازمادربه من مهربان تربودی واز رگ گردن به من نزدیک تر! پس چرامن اینگونه ناسپاسم؟! خودت عنایتی کن دیگر زورم به خودم نمی رسد.دل تنگم ودرحسرت عشق بازی باتو درهنگام نماز! امانمازهایم هم این روزها بوی عشق نمی دهند.حواسم پرت است. پرت ظواهری که مارخوش خط وخال(دنیا) به تن کرده درمقابل چشمانم رژه می رود. وچشمانم مسخ اومی شود.گوش هایم عادت کرده به شنیدن خبرهای ناگوار،دیگرخودم نیستم.چشمم آنچه رامی بیندکه اومی خواهدودلم سرگرم غیرتومی شود. واین درد این روزهای ماست. در این روزگارکه هرکسی تورا آنطورکه می خواهد تعبیرمی کند.نه آنطورکه هستی! چگونه می توان نفس کشید. جماعتی قارون صفت می خواهندبازر وسیم برای دیگران جای تورا پرکندوادعای خدایی می کنند. و عده ای ساده لوح باورمی کنند وتاکمر درمقابلشان خم می شود. اینجاهمه چیزدرهم است. ابراهیم بت شکنم آرزوست تابت جهل بشکندومردمان دیارمارابیدارکند.
جرعه ای هوابرای تنفس می خواهم. می شوددستم بگیری وبلندم کنی؟! نگذاربیش ازاین شرمنده ات شوم. کوله بارم به لحظه سنگین ترمی شود. درآستانه ماه خودسازی وبندگی قرارداریم.ماه پربرکت ذی الحجه وخیلی هابارسفربه قصدزیارتت بسته اند.ومن وامثال من که دست وپایمان بسته است وهنوزغنی نشدیم،طبق معمول ازاین صف جاماندیده ایم. ای کاش لااقل می توانستیم بت نفس رابشکنیم. وباپای چشم به قصد طواف دل که جایگاه توست لباس احرام بپوشیم. وفریادبزنیم اللهم لبیک، خدایامنوبپذیر… ای کاش انقدرغنی بودیم که این حج قسمتمان می شد. ای کاش توازمابپذیری ونام مارا جزحاجیان امسال بنویسی. ای کاش مولایم صدایم رابشنودوبه قصد اجابت دعایم آمین بگوید…
✍به قلم طوفان واژه ها
به مناسبت فرارسیدن ایام پرفیض ذی الحجه
چهارشنبه 97/05/03
ساک سفربستم به قصدمشهدالرضا،صدای کبوترهای همسایه توجه ام راجلب کرد.پنجره رابازکردم.چشمم خورد به کبوتری سفیدباخال های قهوه ای،وچشمانی گردودرشت.
مهرش عجیب به دلم نشست.دیدنش مرابه یاد کبوتران حرم انداخت.خطاب به اوگفتم: هان ای کبوتر، توچرابی تابی؟! توکه پرپرواز داری توچرا ازوصل یار محرومی؟!! دلت می خواهددراین سفرهمراه من باشی؟!!
درپوست خودنمی گنجیدم.لحن کلامم بااو سرشار ازشوق دیداریاربود.گویی می خواستم رفتن خودم رابه رخش بکشم?مثلامن طلبیده شدم وتوکه پرپرواز داشتی ماندگارشدی!!
چشم درچشمانم دوخته بود.یک لحظه احساس کردم اشکی ازگوشه چشمش چکید.وسرش رادربالهایش فروبرد.دلم لرزید،نکندازحرفم رنجیده باشد.
وقت نداشتم بیشتربااوبگذرانم.بایدبه کارهایم می رسیدم پنجره رابستم،وبه سراغ ساکم رفتم.هرچه راکه فکرمی کردم درسفرنیازدارم برداشتم.وساعتی بعد سوارماشین شده خودرابه ترمینال رساندم.انقدرشوق زیارت مولاراداشتم که متوجه نبودم چطورمسیر راطی کردم.
بعدازطی کردن کیلومترها وساعت هابلاخره به دیار یار رسیدیم.شوق زیارت اجازه نداد اول به هتل بروم. باخودگفتم: میرم سلامی عرض می کنم وروحی چاق می کنم وبعدبرمی گردم هتل خستگی درمی کنم.
ساکم رابه امانت هتل سپردم وراهی حرم شدم. باوجوداینکه ازهتل تاحرم راهی نبودولی برای من که درشوق زیارت مولامی سوختم فرسنگ هابه حساب می آمد.قدم هاراتندترکره بلکه این مسیرسریع تر تمام شود ومن به آغوش گرم مولایم پناهنده شوم.
مدتی بعد ازبست شیخ طوسی روبه روی حرم ایستادم وازطرف تمام کسانی که نائب الزیاره شان بودم.خدمت آقاسلام کردم.اذن ورود خواستم ودرحالی که به پهنای صورت اشک می ریختم ودعای اذن ورود رامی خواندم صدای بال زدن کبوتری توجه ام راجلب کرد.
سری چرخاندم چیزی ندیدم.دلم می خواست کبوترحرم آقایم راببینم وبرایش دانه بریزم وبخواهم نزدمولابرایم دعاکند.درهمین افکاربودم که کبوتری سفیدباخال هایی قهوه ای روی پرش وچشمی گرد ودرشت جلوی پایم نشست.
چشم درچشمانم دوخت.نگاهش آشنابود.ناگهان فکری به سرم زدولی بعیدبود.یعنی اوکبوترهمسایه مابود؟!مگرمی شود؟! چطورخودرا به اینجارسانده؟!! کبوترشروع به قدم زدن کردچندقدمی برداشت و پر کشید سوی گنبدطلایی آقا.باچشمانم اورادنبال می کردم. باورش سخت بود.اما او آمده بود.حسی در درونم می گفت خودش است.نگاهش قدم زدنش وپرکشیدنش به سوی گنبدطلایی مولا،فقط یک حرف داشت.وآنهم اینکه برای رسیدن به کوی دوست دوبال پرواز وکمی همت کافی است.چیزی که من نداشتم? انقدر درزندگی شخصی وفراز ونشیبش غرق بودم که بال پروازی برایم نمانده بود. پاهایم سست شد.به حالش غبطه خوردم ازاینکه او کبوترحرم مولاشده ومن هنوزکبوتردلم بال پرواز ندارد.
درهمان حال،به حال زار خودمی نالیدم که ناگهان باصدای تلفن همراهم به خودآمدم.وای خدای من خبری ازحرم نبود،ومن کنج اتاقم درحالی که عکس حرم آقارا دردست گرفتم چشمانم سنگین شده بود. تلفن یک بند زنگ می خورد.ومن ناراحت ازدست تماس گیرنده.ای کاش کمی دیرتر زنگ می زد.تا لااقل یک دل سیر زیارت می کردم.آن هایی که این روزها هوای حرم دارند.حالم رابهترمیفهمند. بدنم سست شده بود.فکراینکه کبوترهمسایه به جمع کبوتران حرم پیوست ومن نه تنهاحرم نرفتم بلکه کنج خانه کز کرده بودم،عذابم می داد.
فردی که پشت خط بوددست بردارنبود.مدام تماس می گرفت.گوشی رابرداشتم. دوستم بود اولش کلی غرغرکرد وبعدگفت:یه خبرفوری دارم جواب فوری هم میخوام.
کلافه بودم حوصله شوخی نداشتم.بابی حوصلگی گفتم:خواهشااذیت نکن امروز ازاون روزهاست که حوصله ندارم. گفت:مطمئنم باشنیدن حرفم حالت سرجاش میاد.کاروان ماجای خالی داره.دوروز دیگه میلادآقاست.اگرمیای باروبندیلت روببندعصری حرکت می کنیم.تاشب میلادحرم باشیم.نگران هزینه اش هم نباش.پرداخت شده.فقط بگومیای؟!!
نمی توانستم نفس بکشم.وای خدای من بهترین خبرعمرم بود.منو حرم،آنهم شب میلادآقاجانم. مگه می شدگفت:نه!! گفتم:باسرمیام.باجان ودل میام.مگه می شه آقام بطلبه ومن نیام.?
درثانیه ساک سفربستم وعازم حرم مولاشدم.
درجوارملکوتی آقاعلی بن موسی الرضا(علیه السلام) دعاگوی شماهستم.
✍به قلم طوفان واژه ها