طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
#تولیدی #به_قلم_خودم
دائم درگوشت زمزمه می کند.هربار چیزی رایادآورمی شود.گاهی انقدر حرفهایش روی مخت رژه می رودکه دلت می خواهد،خرخره اش رابجوی!! همیشه وهمه جاباتوست.دست از سرت برنمی دارد. تابیداری باتوبیدار است ووقتی می خوابی بازاوبیدار است. عجبا انگاری اصلاخواب ندارد.
درحال شستن ظروف نهاربودم.صدای دلنگ دلنگ ظروف وهمراه باشرشرآب ذهنم رانوازش می کردومن در رویای خودبه سرمی بردم.وهربارکبوترخیال برشاخه ای می نشست وذهن مرا باخودبه سمتی می برد.که ناگهان باصدای این خروس بی محل به خود آمدم. آهای حواست کجاست؟آب وببند. یهوبه خودآمدم وزیرلب گفتم:خب دارم ظرف می شورم، چراببندم. گفت:هربارکه شستی تاظرف بعدی روبرداری آب روببند. گفتم:می خوام ظرف بعدی خیس بخوره! گفت: توجیه نکن!آب روببند. اگرمی خوای ظرفت خیس بخوره.نیم ساعت قبل شستن یک مقدارآب بریز توش، بعدبشور! غرغرکنان آب رابستم.طبق گفته اش عمل کردم. کارم که تمام شدبه طرف سال پذیرایی رفتم.چه می بینی!!وای خدای من.کارم شده فقط شستن. این وروجک هاهم که فقط بلدن بخورن.آخه چقدر جمع کنم!چقدربشورم دستام تاول زد!!
درحالی که همچنان غرغر می کردم زیردستی های خالی از میوه رابرداشتم ومجددروی سینک ظرفشویی گذاشتم. بابی حوصلگی اسکاج راآغشته به مایع کردم ومشغول شستن شدم. آخه توچراحرف گوش نمیدی؟ این ظرف میوه مگه چقدرکثیف بودانقدر کف زدی؟هیچ فکرکردی چقدرآب باید مصرف کنی تابشوری شون؟ چرب که نبودن!! یه مقدارآب میزدی یه دست می کشیدی کافی بوددیگه!! بازسروکله اوپیداشد.صدایش عین پتک برسرم کوبیده می شد.اصلابلای جانم شده.دیگرازدستش خسته شدم.
خدایا یاجان مرابگیریااوراخفه کن! آب رابستم.دستانم راخشک کردم. ازآشپزخانه خارج شدم چشمم که به تلویزیون افتادخشکم زد.مناطقی را نشان میدادکه مردم ازپیروجوان بادبه برای برداشتن آب صف ایستاده بودند. چقدردیدن آن صحنه دردناک بود. مادری درحالی که فرزندخودرابه کمر بسته درصف آب بود.وکودک برای جرعه ای آب بی تابی می کرد. حالادیدی برای چی انقدربهت میگم مراقب آب باش!! این بنده های خدا هم سهمی دارن!! این بارلحنش ملایم تربودولی دوست داشتم بیشتربر سرم فریادبزندتابلکه بی دقتی هایم راکناربگذارم و بیشترمراقب این نعمت خدادادی باشم. ای کاش تمام آنهایی که به دردبی خیالی من دچار هستند.به دردوجدان بیداردچارشوند. به امیداینکه این وجدان همیشه بیدار آنان راهم متوجه اشتباهشان کند.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طوفان واژه ها در 1397/04/16 ساعت 06:32:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |