طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
سلام بر اشک! سلام بر غم! سلام برمولایم حسن بن علی(علیه السلام).سلام برجگری که از زهرکین پاره پاره شد.نفرین برزهر،وزهردهندگان.
سلام برتشتی که خون خدا را درخود جای داد. سلام برمظلوم بن مظلوم.سلام برغریب بن غریب،به راستی چه شباهتی دراین غربت است.پدر دربین پیروانش غریب است وپسر درمیان اهل خانه!!
اف براین روزگار که گویی این غربت راپایانی نیست. شما وپدران شما چراغ راهی بودیدکه زمینیان نه تنها توان درک نورتان رانداشتندبلکه کمرهمت بستند تا نوریکی پس ازدیگری تان راخاموش کنند. همچنان که عده ای سبک مغز باوجود گذشت هزار واندی سال بازدرتلاشندتامردم را ازوجود آخرین نور محروم سازنند.
نفرین براین جماعت وتفکرات شیطانی،نفرین بر دشمنان شماکه بدترین مردمان زمانند.نفرین بر هرآن کس که بهارجوانی شمارابه خزان خیانت فروخت. نفرین برخدعه کنندگان.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تشنه بود، تشنه ی يك جرعه آب بود
مردي كه درد هاي دلش بي حساب بود
پا مي كشيد گوشه ی حجره به روي خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش
حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحام و هلهله ی نا نجيب ها
فرياد استغاثه ی او بي جواب بود
يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد
هر چند آب دادن تشنه ثواب بود
آخر شبيه جد غريبش شهيد شد
آري دعاي خسته دلان مستجاب بود
غربت براي آل علي تازگي نداشت
در آن ديار كشتن مظلوم باب بود
اما فداي بي كفن دشت كربلا
آلاله اي كه زخم تنش بي حساب بود
هم نعل تازه بر بدنش ردّ پا گذاشت
هم داغديده ی شرر آفتاب بود
شاعر:یوسف رحیمی
تنظیم شده به قلم طوفان واژه ها
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طوفان واژه ها در 1397/05/21 ساعت 02:02:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |