طوفان واژه ها
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
بازاين چه شورش است كه درجان واژه هاست...
چهارشنبه 97/02/12
واقعاچرا؟!!!
چراگاوصندوق جای گوجه وپیازوسیب زمینی نیست؟!! جای شکلات وآدامس نیست؟!!!!! لابدداری به تیترمتنم می خندی خوب حق داری بخندچون منم دارم می خندم :)
اماازشوخی بگذریم مگه نه اینکه گاوصندوق جای چیزهای باارزشه؟!!!
اگریه ماشین آخرین سیستم وباکلاس بخری اولین کاری که می کنی براش روکش می گیری مگه نه؟خب چرا؟!!!غیر اینکه می ترسی یه يه مردم آزار خطی بهش بندازه؟؟؟؟!!!
تاحالافکرکردی چراخونه هاتوی تمام دنیادورتادورشون دیواردارن وشبیه آلاچیق نیستندکه دوروبرش بازباشه؟اگراینطوری باشه بهترنیست؟ همه همدیگرومی بینندوتوی خصوصی ترین لحظات هم شریک می شن تصورش روبکن خیلی باحال می شه مگه نه !!!!!
نه حالاکه تصورش رومی کنم می بینم زیادم خوب نیست چون اگرچیزباارزشی روبخوای پنهان کنی جایی برای پنهان کردنش نداری چون حریم نداری همه همسایه هاتوی حریمت شریکن:(
پس دیوارداشتن خونه وداشتن حریم شخصی همچین بدم نیست برای حفظ امنیت خودمون وحفظ چیزهای بارزشمون لازمه…
حالایه کشاورز رودرنظربگیرهیج کجای دنیاکسی کشاورز روبخاطراینکه دورتادورزمینش حصارکرده شماتت نمی کنه وبهش نمی گه درخت هاش رومحدودکرده… حصارداشتن دوردرخت جلوی رشددرخت رونمی گیره….درعوض همه میدونن بخاطرارزش زمین ودرخت ومحصولشه که کشاورز اینکاروکرده
بنابراين اون چیزی که ارزش داره پوشش داره…
حالابیابریم سراغ گاوصندوق خودمون ….خداییش گاوصندوق جای اشیاءباارزشه مثل طلا گفتم طلایادیه چیزی افتادم میدونی چراطلابارزشه؟!!!!!
هرجای دنیابری طلاقیمت داره وهرکی طلاداره اون روهفت جاپنهان می کنه تاازدست برددرامان بمونه….واقعاچرا؟!!! یعنی فقط بخاطرارزش مادیشه؟!!
شایداینطورباشه امامن فکرمی کنم چون طلابه سختی بدست میادبارزشه….دل کوه…. توی معدن….
برای بدست آوردن طلای ناب سختی می کشن ماآدماعادت داریم وقتی یه چیزروبه سختی بدست میاریم بیشترقدرش رومی دونیم منکه اینطوریم
اين هاروگفتم تابگم خواهرمن بانوی سرزمین من قدرخودت روبدون وطلای درونت روبشناس تودردرون خودت گوهرنابی داری که بهت قیمت میده گوهرناب درون توحیاءست ،نجابته… شایدبگی بازم شروع شدنصیحت نه اصلاقصدم نصیحت نیست…تااینجاکه خوندی ادامه اش روهم بخون بعدکلات روقاضی کن…
طلای درون توباعث می شه اسیرهوی وهوس مردهای هرزه نشی بازیچه خوش گذرونی هاشون نشی خودت بهترمی دونی این آدم های هرزه تایه جایی همراهت هستن خرشون ازپل گذشت دیگه نمی خوانت
میدونم دلت می خوادخوشگل کنی وخوشگل بگردی نگوکه فقط برای دل خودم اینکارومی کنم چون واقعی نیست به قول شهیدمطهری زن دنبال شکارقلب هاست اصلابخاطرهمین میل به خودنمایی که خداپوشش روعلل الخصوص برای توواجب کرده…تاازدست بردحفظ بشی….اگرقراربشه توشکارچی صدهادل بشی بی بروبرگردجسمت هم شکار صدهامردمی شه….اون وقته که دیگه ارزش طلارونداری….چون برای بدست آوردنت سختی نمی کشن…برای حفظ کردنت خودشون روبه زحمت نمیدازن….انوقته که دیگه عشق به معنای واقعی مفهوم پیدانمی کنه همش می شه ظاهرپرستی وهواپرستی ومیل وشهوت و….
بازم میگم چیزی که ارزش داره پوشش داره…
.این همه حرفهای این واون روگوش دادی(ازلباس کوتاه ورابطه و…بدو بدوعقب نمونی ) چی شد به خواستت رسیدی؟؟آروم شدی یابیشترتشنه ای؟میدونم آروم نشدی چون هیچ دلی ازهوس آروم نمی شه!!!!!
اومدیم وفرداازدواجم کردی باهمونی که می گفت میمیره برات،عاشقته تمام تلاشش رومی کنه تاخوشبختت کنه همونیکه باهاش رویاهات روساخته بودی همونیکه عاشق خوشگلی توبود وتوروزیباترین زن عالم می دونست….فکرمی کنی این زندگی چقدردوام بیاره وقتی که با زنی ازتوخوشگل ترودلبرترروبه روبشه؟!!پس قبول کن ازدواج از روی هوی وهوس ارزشش آدم روپایین میاره ….چیزی که عوض داره گله نداره اگرتودل مرزن داری روتوی خیابون باپوششت باآهنگ صدات لرزوندی بدون یه روزی دل همسرخودت روآهنگ صدای زن دیگه رنگ موهاش وعطرتنش میلرزونه
میخوام بدونم انوقت طاقتش روداری ببینی همسرت همونیکه می گفت توزیباترین زن عالمی حالاکنارزن زیبای دیگه ای قدم بزنه؟؟؟؟!!!!
هرچی ارزش داره پوشش داره…..
خدا قصدش ازواجب کردن حجاب نه حال گیریه نه محدودکردن تو…فقط وفقط می خواداسباب بازی دست هوی وهوس یه مشت بی غیرت نشی….
حالاخودت قضاوت کن پوشش محدودیته؟!!!یامصونیت!!!!؟؟
خواهرم بانوی نجیب سرزمین من مواظب دزدهایی که برای گوهروجودت کمین کردن باش…
به قلم:طوفان واژه ها
چهارشنبه 97/02/12
دوستی رزوپیچک….
ولم کنید….دست ازسرم بردارید…اه …چقدرامرونهی…..خسته شدم بذاریدبه دردخودم بمیرم….اصلامی دونید چیه هرکاری دوست دارم انجام میدم…هرجادلم خواست می رم….باهرکی دلم خواست دوست می شم…
این سروصداهاعادی بودتوی باغ طبق معمول گل رزباباغبون دعواش شده بودولی انگاراین دفعه این دعواخیلی جدی تربودوتمومی نداشت….هرچی باغبون سعی کردگل رز ومتوجه اشتباهش كنه اون نپذيرفت که دوستی باپیچک به صلاحش نیست وعاقبت اونه که ضررمی کنه!!
قبول که نمی کردهیچ تازه دهن کجی هم می کردومی گفت من خودم شعوردارم بدوخوب روتشخیص میدم وبه وکیل وصی هم احتیاج ندارم….توخیلی سخت می گیری بااین سخت گیری هات آزادی روازماگرفتی….
باغبون باغ روترک کردتاصدای گل به گوشش نرسه…..گل رزدست بردارنبودیه بندهوارمی کشید ومی گفت باهرکی دلم خواست دوست می شم به هیچ کسم ربطی نداره ….
گل های باغ سعی کردن گل رز روآرومش کنن امافایده ای نداشت….ظاهرانمی خواست تمومش کنه….
سروصدای اون حسابی همه روخسته کرده بودکم کم همه ازکنارش پراکنده شدن تصمیم گرفتن کاری به کارش نداشته باشندتاهرکاری خواست انجام بده می گفتند سرش به گردنش ،فوقش دودش به چشم خودش میره…. سرش به سنگ می خوره برمی گرده…..تنهاباغبون بودکه ازهمه بیشترنگران گل رزبودوازراه دورتماشا می کردبه حرفهای گل هاگوش می دادوغصه می خوردومی گفت سرش به سنگ بخوره برگرده؟می گه می شه ؟اگربه قیمت ازدست دادن طراوتش باشه چی؟….می گفت واشک می ریخت….
روزهامی گذشت ودوستی گل رزوپیچک عمیق ترمی شدهمه توی باغ ازعشق اون دوتاتعریف می کردن آوازه عشقشون توی کل باغ پیچیده بودخیلی هابرای تماشاشون به این طرف باغ می اومدن ….خیلی هاهم می گفتندگل رزحق داشت باغبون هم خیلی سخت می گیره…الان مدتهاست ازدوستی گل رزوپیچک می گذره هیچ اتفاقی هم نیفتاده…..
گل رزانقدرکه سرگرم عشق بازی باپیچک بودکه دیگه به هیچ چیزفکرنمی کردتمام هم وغمش این بودکه پیچک برای همیشه پیشش بمونه غافل ازاینکه هرچی پیچک بزرگ ترمی شه جابرای تنفس گل رزکمترمی شه ….
تااینکه یک روزپیچک پیشنهادی به گل رزدادوازاوخواست تااجازه بده دورساقه اش گشتی بزنه تاآسمون روبهترببینه گل رزهم که ازنیت اوبی خبربودوفکرمی کرداین خواسته ازسرعشقه اجازه داد….
پیچک بالارفت ورفت ورفت…اولش گل رزمی خندیدوکم کم که احساس خفگی کردخنده روی لبهاش خشک شدوشروع کردفریادزدن ودرخواست کمک کرد….
گل هامتوجه شدندکه صدای گل رزمیادخودشون روکه رسوندن باصحنه دلخراشی مواجه شدن….
وای خدای من….یکی به باغبون خبربده…..باغبون باصدای خسته ای گفت من همین جام…..ای کاش….
گل رزباشنیدن صدای باغبون چشم های بیجون خودش روبازکردونگاهی به باغبون انداخت وگفت:منوببخش خیلی اذیتت کردم تمام مدت می دونستم که همین جایی وصدای منومی شنوی منوبخاطراینکه حرفهات رونشنیدم وباورت نکردم ببخش….
باغبون اشک می ریخت ویک قطره اشک باغبون روی گونه گل رزریخت گل انگارکه جون تازه ای گرفته باشه دوباره چشمهاشوبازکردوگفت ای کاش عشقت روبه خودم باورمی کردم ای کاش باورمی کردم اونی که تمام این مدت عاشق من بودتوبودی نه این پیچک…ای کاش باورمی کردم مخالفتت بااین دوستی بخاطرخودم بوده نه چیزدیگه…نه سلب آزادی من…
باغبون درحالی که اشک هاشوپاک می کردگفت:هیچ باغبونی بدگلهاش رونمی خواد….
لحظه ای تأمل!!!
چقدرتلخ بود؟!!چرابایدسرنوشت گلی زیباوخوش عطروباطراوت که تمام وجودش عشقه ونگاه کردن بهش وجودت روپرازعشق می کنه اینطوربشه؟؟!!!!
حرفهای گل برات آشنانیست ؟!!! این روزهااین حرفهاروزیادمی شنوی….
چرافقط به ماخانم هامی گن خودت روبپوشون،مواظب باش، بااین نگرد این کاروبکن واین کارونکن….
من به اوناکاری ندارم من قوی ترازاونیم که به دام بیفتم…من محدودیت نمی خوام می خوام آزادباشم….من به خودم اطمینان دارم….
ای کاش باورمی کردیم حفظ حریم محرم ونامحرم وتاکیدبه رعایت حجاب فقط وفقط برای اینکه درمقابل مردان وپسران هرزه ایمن باشیم….
مگه می شه انسان بدون هیچ تجهیزاتی داخل آتیش قدم برداره وآتیش نگیره!!!!!!
قدرباغبان هاي زندگيمون روبدونيم اونهاهيچ وقت بدمارونمي خوان…
#طوفان_واژه ها
چهارشنبه 97/02/12
? نماهنگ “کلید صبح”
ویژه نیمه شعبان
?فایل باکیفیت http://yon.ir/lizgz
? تولید شده در سایت جامع شهید آوینی
#طوفان_واژه_ها
? نشروکپی باذکرصلواتی برمحمدوآل محمد
بلامانع است?
مارودرپیام رسان سروش دنبال کنید???
http://sapp.ir/tofan_vajeha
??????
چهارشنبه 97/02/12
✅⁉️⁉️⁉️⁉️
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریههای هر شبش را تا سحر؟?
او که ارباب تمام عالم است
من بمیرم
سر به زانوی غم است?
“شیعیان"?
مهدی غریب و بی کس است
جان مولا معصیت دیگر بس است✋
“شیعیان”
بس نیست غفلتهایمان؟?
غربت و تنهایی مولایمان؟?
ما عبید و عبد دنیا گشتهایم?
غافل از مهدی زهرا گشتهایم?
من که دارم ادعای شیعه گی?
چه بگویم من به جز شرمندگی…؟?
اللهم اجعل عواقب امورناخیرا
#طوفان_واژه_ها
? نشروکپی باذکرصلواتی برمحمدوآل محمد
بلامانع است?
مارودرپیام رسان سروش دنبال کنید???
http://sapp.ir/tofan_vajeha
???????
یکشنبه 97/01/19
?بشنوببین شیطان چی میگه؟?
?إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم ؛ خدا به شما وعده حق داد که اگر راه او را بپیمایید، به سعادت خواهید رسید و من نیز وعده فریبکارانه ای دادم که دروغ بود و اکنون دروغ بودن گزارش و تخلف من برای شما آشکار شده است.
?فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم
بنابراین، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم! ?مسلما ستمکاران عذاب دردناکی دارند!(ابراهیم/۲۲)
من هیچ وقت بر شما مسلط نبودم، بلکه فقط در حد پیشنهاد شما را دعوت میکردم. و شما مختار در پذیرش بودید ولی دعوت مرا به جان خریدید. ?
?وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی
آری انسانها دعوت شیطان را میپذیرند و دعوت حیات بخش خدا و رسولش را رد میکنند .(ابراهیم/۲۲)
❣خــــــــدایا❣
جرات گناه کردن راازمن بگیر…