قلاده ای به جنس آزادی

اگرآزادگی را ازآزادی بگیریم چیزی جز ولنگاری نمی ماند. آنهایی که به نام آزادی تورا دعوت به انجام کارهایی خلاف عرف،وحقوق اجتماعی می کنند. خوب فرق آزادی وآزادگی رامیفهمند.شایدبه همین دلیل است دلارها خرج می کنندتا باالگوی آزادگان عالم آشنا نشوی!!

چراکه اگررسم آزادگی را ازاهلش یادبگیری،زیربار هر خفتی نخواهی رفت. می شوددرعین اسارت، آزادبود. می شوداسیربوداما استقامتت کاخ ظلم رابه لرزه در بیاورد.چنان مقاوم که کسی اجازه تعرض به جایگاهت رابه خودش ندهد.براستی می شوداین جایگاه را شناخت ومجذوبش نشد؟

به تومی گوید اسلام زن راذلیل کرده،اما نمی گویند با ورود اسلام زنده به گور کردن دختران وقربانی زنان پای بت ها ممنوع شد. حرف از الگوی اسلامی که می شود،دم از برتری عجم بر عرب می زنند.نمی گذارند شخصیتی چون زینب (سلام الله علیها) بانوی عالمه رابهتروبیشتربشناسی!!! اما برایت انواع الگوی های غربی وشرقی را ردیف می کنند،جالب است اینجاکسی دم ازبرتری عجم برغرب وشرق نمی زند!! تازه به آنها که می رسند ایرانی جماعت رابدبخت می نامند.

انواع لباس هایشان،مدل موهایشان وخلاصه کلام تمام فرهنگشان را واردمی کنند وازطریق جذب تو به فرهنگ آنها سود دلالی شان رامی برندوجیبشان پراز پول می شود.چیزی که نصیب تومی شود فرهنگیست که نه تنها مال تونیست بلکه تورا ازدرون تهی می کند.

مانندکلاغی که خواست راه رفتن کبک را یادبگیرد اما راه رفتن خودش هم فراموشش شد.اگرخیلی هوا خواه توهستند ونیتشان خیراست چرا علومشان را درغالب فیلم ومقاله وپایان نامه دراختیارت نمی گذارند. چرا فقط رقص وآواز وهرزگی!!! وتوغافل از دسیسه های پشت پرده. تصورمی کنی آنها مردمانی شادوسرحالند چون همیشه درحال خوش گذرانی اند. بدان که اگر این نوع خوش گذرانی واقعی بود وباعث سلامت جسم وروحت می شد خدا خودش برایت واجبش می کرد. پس برو دنبالش ببین چرا خداوند نهی کرده!!

تابه حال فکرکردی که اگرآنها دائم درحال خوش گذرانی باشند پس کی فرصت می کنند انواع اختراعات وکشفیات را ثبت کنند؟ پس چطور جز کشورهای پیشرفته ازلحاظ علمی محسوب می شوند؟! هیچ میدانی دانشگاه هایشان قوانین سفت وسخت ازلحاظ رعایت اخلاق وپوشش دارند؟!! 

اینهاراکسی برایت نمی گوید. تنهاچیزی که به توگفته می شود!!نبود آزادی ایست.آزادی ازجنس،جنسیت. اینکه بیایی وبابه نمایش گذاشتن تن امتیازجمع کنی گویا مارتن جنسی است. هرکس تن فروشیش بیشتر امتیازش بالاتر… بدان که اگر نگاه ها به تو جنسی شود دیگرکسی تورابخاطرخودت،شخصیتت نخواهد خواست. هرکه این راه رارفت.انگشت ندامت به دهانش گزید.چراکه آزادی بابرهنگی فرق دارد. برهنه که شوی آزادنیستی! تازه اول اسارت وبردگی است!! به خودشان اجازه می دهند برایت قیمت بگذارند. وقلاده به گردنت بیاندازند!!! چراکه خود را ارباب تومی دانند.  

#به_قلم_طوفان_واژه_ها

قلبت رافلش کن!


دل تنگ که می شوی گوشی دستت می گیری وآهنگ گوش می دهی!تصورمی کنی آنهادرد تورا فریاد می زنند،خود رادرخط به خط متن خواننده میابی! گاهی چقدرحس خوشبختی وگاهی چقدر خودرا بدبخت می بینی! غافل ازآنی که این امواج تورا ازخودبی خود می کنندوحالی به حالی می شوی! دیگرخودت نیستی، خودت رالابه لای آهنگ های مختلف گم می کنی!! 

قلبت به تلاطم میفتد،گویی می خواهد ازکف سینه ات بیرون بپرد.ناگهان صداقطع می شود.نگاه که می کنی می بینی گوشی ات پیامی داده. این موسیقی پشتیبانی نمی شود. تعجب می کنی! مگرمی شود؟! تاچندلحظه پیش همین آهنگ راگوش می دادی! الان چطورشد؟

برنامه های گوشی رابالاوپایین می کنی خودرا به هردری می زنی تا راه بیفتد.اما… ازهر کسی که نزدیکت هست علت رامی پرسی همه تورا به اهل فن دعوت می کنن.تصمیم می گیری به خدمات تلفن همراه مراجعه کنی.گوشی راکه نشان می دهی یه نگاه معنا داری بهت می اندازد وسری تکان می دهدومی گوید: چه خبره، گوشی داره می ترکه؟ یکم حجم اطلاعاتتون روکمترکنید. رعایت نکنی هاردگوشی می سوزه!! 

ترس ازدست دادن گوشی تمام وجودت راپرمی کنند.من من کنان می گویی: هرکاری لازمه انجام بدید.

اودست بکار می شود.حافظه گوشی رافلش می کند. وتمام آنچه که درآن ریخته بودی به یک باره پاک می شود. گوشی سبک می شود.وتودل خوش ازسلامت همدم لحظات دلتنگی ات از آنجا خارج می شوی؟ درمسیرراه صفحه گوشی رابازمی کنی هیچ کدام از اطلاعاتت درآن نیست.بازهم دلت می گیرد!باخود می گویی ای کاش هیچ وقت این چنین نمی شد.باخود قول می دهی ازاین به بعدبیشترحواست راجمع کنی هم درذخیره اطلاعات دقت کنی وهم ازتمامی فایل ها پشتیبان تهیه کنی!

ای کاش قدری هم نگران تلاطم قلبت بودی! ای کاش میدانستی که قلب هم حجمی داردودل بستن به هرچیزی فضای آن راپرمی کند.قلب که پرشود،ذهنت درگیرمی شود.آرامشت راازدست می دهی. این می شودکه خیال می کنی باآهنگ های این چنینی آرام می گیری! آدرس رااشتباهی نشانت دادند! ای کاش پیام های مکرر قلبت رامی دیدی! آنجاکه تورا التماس می کند خودرا به هرچیزی آلوده نکنی،می گویدکه توان پشتیبانی این محتوا راندارد.اما آنقدرغرق می شوی که هیچ نمی شنوی!!

 بدان که تنها بایادخدا وتوبه می توانی قلب راسبک کنی(به اصطلاح فلش کنی). وتا قلب رایک دور پاکسازی نکنی از ضدارزش ها ذهنت آرام نمی گیرد. وبه آرامش نمی رسی!

گاهی لازم است ازاطلاعات قلبت هم پشتیبان تهیه کنی تا همیشه یک نسخه اش برایت بماند.تایادت باشدوازآن درس بگیری! همانطورکه نیازاست بخشی از اطلاعات آن را طوری دیلیت کنی که باهیچ نرم افزار بازیابی برنگردد.

قبل ازآنکه دیرشود، به فکرپاکسازی قلب هایمان باشیم.

#به_قلم_طوفان_واژه_ها

درآخرین فرصت

خورشیددروسط آسمان،تماشامی کند اهل زمین را. وزمین بغض خودرا فرومی خورد. همه بی تابند. گروهی بی تاب شهادت. گروهی بی تاب غارت.دندان طمع تیز کرده اند. ازدور تمام دارایی امام را زیرنظر دارند. همه چیز راثبت می کنند.گویی به دنبال تسویه حساب آمده اند. نبایدچیزی ازقلم بیفتد. حتی گلوی شیرخواره حسین(علیه السلام).

امام می داندچه میگذرد درسرشان. هشدارمی دهد. خودرا معرفی می کند. صفوف دشمن متزلزل می شود. دشمن هروله می کندتا صدای امام به لشکرنرسد.

هرکس به نوعی خودرا توجیه می کند. امام حجت رابا آنهاتمام کرد.باتمام دارایی اش به میدان آماده است. برای نجات دین خدا ازشرتاریکی وجهل…حال دیگر باآن هاست که با اوباشندیابرعلیه او.

لشکردشمن دودسته می شوند. گروهی ازکاری که در پیش دارندمرددمی گردند. وگروهی مال حرام ونسب نامعلوم، مهری بود برگوش ودلشان.توجیه پشت توجیه. برای کشتن پسررسول خدا نیت روزه می کنند. خودرا مسلمان حقیقی وحسین(علیه السلام)را خارج شده ازدین می نامند. جنگ بااورا حلال می خوانندو می شوند مجاهددر راه خدا!

امام آمده تا مشت تزویر رابازکند. عباس(علیه السلام) رابرای گرفتن فرصت به قصد مناجات وخلوت با خدا میفرستد. خبرش درلشگر دشمن می پیچد.پچ پچ هاشروع می شود. اگراونمازمیخواند پس چرا خارج شده ازدین است!!

یکی ازمیان لشگردشمن برمی خیزد.به قصد پیوستن به امام. دیگری جویای تصمیمش شد. گفت: «به خدا سوگند كه من خود را ميان بهشت و جهنم مي‌بينم وبه خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمي كنم، اگر چه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند. »

بلافاصله به سمت سپاه امام حرکت کرد. پریشان بود. خودرا مقصرمی دانست. اوبودکه راه امام رابه کوفه بست. ومانع حرکت ایشان شد.خدمت امام رسید. با اذعان به اینکه هرگز گمان نمی‌کرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.

دلش بی تاب بود. بایدجبران می کرد. دراوج درگیری ومحاصره دشمن.اذن میدان خواست. گویی سینه اش نیزه هاوتیرها راصدامی کرد. ای نیزه ها به قصدیاری پسررسول خدا برخواسته ام مرا دریابید.درآخرین لحظات به سپاه امام پیوست. وبه روشنگری وحق بودن راه امام تا آخرین لحظه ادامه داد.اوهم رستگارشد.

دشمن می دانست اگربیشتربه امام فرصت دهد،تمام لشگرش ازهم می پاشد.دایره محاصره راتنگ ترکردند.حمله سواران شروع شد.گرداگردخیمه گاه می چرخیدند. پشت خیمه ها گودالی ازآتش بود. تنهاراه حمله جلوی خیمه هابود.یاران امام همچون پروانه گرد وجودنازنینش می چرخیدند.که مبادا کوفیان بی حیا،قصد ورود به خیمه هاکنند. 

یکی ازیاران به سوی امام می رود.گویا وقت نماز است.امام میفرماید:ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین ؛ نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد.

یاران امام دو دسته می شوند. گروهی پشت سرامام نمازمی خوانند. گروهی سینه هایشان سپرتیرهای دشمن می شود.

بازهم امام توخالی بودن دشمن را به رخشان می کشد.اقامه نماز اول وقت درمیدان جنگ. زیر باران تیرها ونیزه ها تنهایک پیام دارد.حسین ویارانش خارج شده ازدین نیستند. بلکه به پاخواستندتا دین ازجهل وتحریف حفظ شود.

#به_قلم_طوفان_واژه_ها

زینب می خواهداین میدان

باتوهستم.تویی که این متن رامی خوانی وکربلا رادرک نکردی!!تویی که بادیدن کودک شش ماهه به یادعلی اصغرامام حسین(علیه السلام) میفتی ونفست تنگ می شود.

تویی که تادختری سه ساله می بینی به یادرقیه خاتون(سلام الله علیها) درآغوشش می گیری! اگر دلتنگ پدر باشدوپدردرجنگ باحرامیان، حالت بیشترازاین تشابه دگرگون می شود!! 

آری باتوهستم. تویی که خودرا شیعه می دانی وسینه چاک اهل بیت(علیه السلام)هستی! ناموس رسول الله را ناموس خود می دانی! این روزها ازاحوالشان خبرداری؟!

رقیه های زمان نالانند ازداغ پدر. شامیان زمان طعنه می زنند. زخم زبان هایشان ازسنگ وکلوخ سخت تر وشکننده تراست!

زینب می خواهداین میدان. رجزی حیدری بخواند. ورسوا کند حرامیان را. کجایند زینب های زمان تا برسانند پیام عاشورا را.

حرامیان سیاه لشکربزک کرده اندوبه میدان فرستاده اند.این مترسک ها هرلحظه یک ساز کوک می کنند. یک باردعوای عرب وعجم راه می اندازد.وهمزمان درپی تجزیه کشور ازداخل هستند.یک بارامان نامه می آورند وحل تمام مشکلات را منوط به قبول آن می دانند.انقدرزیرکانه همه چیز راکنارهم می چینند که کم کم به خودت وعقایدت شک می کنی!

همچون کوفیان که خودشان باورشان نمی شد،روزی درمقابل خاندان رسول الله صف آرایی کنند. شامیان را چه می گویی؟ آنان تصورمی کردند این اسیران خارجی هستن!! مگرمی شود! 

حرامیان آن موقع چه تکنولوژی داشتندکه انقدر موثربود؟ حواست هست!! امروزهم حرامیان زمان جادرپای همان ها گذاشته اند.هنوزهم بازروسیم ووعده جاه ومقام سیاه لشگر میخرند.

ماچه کردیم؟چقدرفرهنگ عاشورا رادرست منتقل کردیم؟چقدراین فرهنگ در زندگی ما جاری است؟! چراامام حسین(علیه السلام)مخصوص محرم وعزاداری شده؟ چرا درماه هاوسالهای دیگر حرفی از فرهنگ عاشورایی وسبک زندگی حسینی نیست!! 

 خودمانیم مسئولیت ما سینه چاکان اهل بیت(علیه السلام)سنگین تراست. ابلیس یارانش را فراخوانده، همه جمعند.ازهرصنفی درصف اوست. من وتو اگرما شویم، می توانیم نسخه صفحه آرایی شان را درچشم برهم زدنی بپیچیم.

تنها روحیه ای زینب وارلازم است. زینب گونه عمل کنیم.وپیام عاشورا رابه جهانیان برسانیم.

#به_قلم_طوفان_واژها

عاشقی ازعباس بایدآموخت

نیمه شب هشتم محرم بود. اهل حرم تشنه بودند. امام فرمان پرکردن مشک ها راصادر کرد. عباس علیه السلام باسی سواره وبیست پیاده راهی نهر فرات شد.

عمرو بن حجاج فرمانده نگهبانان دشمن فریاد زد شما کیستید؟ یکی از یاران حسین علیه السلام به نام «هلال بن نافع» جواب داد:«من پسر عموی تو هستم، آمده‌ام از این آب فرات بیاشامم. » 

- بیاشام گوارایت باشد. 

-وای بر تو آیا به من می‌گویی آب بنوش، ولی حسین علیه السلام و اهل بیتش تشنه باشند؟

-راست می‌گویی، ولی به ما فرمان داده اند که ناگزیر به اجرای آن هستیم، تا نگذاریم آب به حسین علیه السلام و یارانش برسد. 

هلال به سخن او اعتنا نکرد و به یاران خود فرمان دادکه وارد شریعه شوند. درگیری شدیدی رخ داد.یاران امام دودسته شدند. گروهی درحال پرکردن مشک ها وگروهی درحال جنگ ومحافظت ازمشک ها.عباس مشک هارابه خیمه رساند. یاران بدون هیچ صدمه ای بازگشتند.

ظهرتاسوعا رسید.کودکان واهل خیام تشنه اند.ناله شان ازفرط تشنگی بلندشد.امام عباس را درپی آب فرستاد. عباس این بارهم به میدان رفت. کسی راجرات رویارویی با اونبود. حیدروار رجز می خواند و صف دشمنان را تارومارمی کرد.

یاران به آب رسیدند. مشک ها پرشد. به سلامت به خیمه ها بازگشتند.

دشمن محاصره راتنگ ترکرد. به نزدیکی خیمه ها رسیدند. حکومت ری اهرم فشار عمرسعدبود. فرمان آمده بود.اگر محاصره راتنگ نکنی فرماندهی راازدست خواهی داد. فشار برحسین(علیه السلام) پل رسیدن به جاه ومقام بود.

شب عاشورابود. امام برای رازونیاز مهلت خواست.

امام یارانش راجمع کرد. فرمودبیعت راازشمابرداشتم. هرکس درتاریکی شب دست یکی رابگیردوبرود.

عباس (علیه السلام)قاطع گفت:مادل بسته توییم.هرگزازتوجدانمی شویم.ویاران دیگر چنین کردند.آن شب خالصانه وعارفانه صبح شد.

روز عاشورا،روزعمل،روز جهاددربرابرکفرونفاق فرارسید. امام ویارانش برای احیاے حق وسنت رسول الله می جنگیدند.

ابتدا یاران امام غیربنی هاشم به میدان رفتند.عباس علیه السلام برادرانش رابه میدان فرستاد.تا صبرداغ برادر راتجربه کند. درگیری شدت گرفت.یاران شهید شدند.

عباس است وخون علیست در رگ او.اذن رفتن به میدان میخواهد.تاصف دشمن رابشکافد.امام اشک می ریزد. عباس که برود خیمه ها غارت می شود. دیگرکسی حرمت حرم الله رانگه نمیدارد.

امام می خواهدکه اومشکی آب به خیمه برساند.عباس علیه السلام راهی فرات می شود.همچون شیری که دربیشه زار درپی طعمه باشد.کسی را یارای مقاومت درمقابلش نبود. به فرات می رسد. مشتی آب برمیدارد. حیاءمی کند ازخوردنش.مشک هارا پرمی کند. به راه می افتد. 

دشمن می داند به تنهایی حریف اونمی شوند.گروهی حمله می کنند. لب تشنه،خستگی، امان سقارابریده. درچشم برهم زدنی تیرهای دشمن در زره عباس لانه می کند.

مشک را به سینه نزدیک کرد.سواربراسب  می تاخت. محاصره شدت گرفت. دو دستش را قطع کردند.مشک رابه دندان گرفت. گویی صدای ناله العطش کودکان رامی شنید.درمرام او کودکان حسین(علیه السلام) بایدسیراب شوند.

یکی چشم اورا ودیگری مشک راهدف قراردادند.آب مشک برزمین می ریخت. گویی اشک عباس همچین. روی نگاه کردن درچشمان طفلان حسین علیه السلام رانداشت.

تکیه گاهی نداشت. ازاسب باصورت به زمین خورد. عباس شهیدشد. عمودخیمه حسین به زمین افتاد. امام خودرا به برادر رساند.سرش رادرآغوش گرفت.

خبرشهادت عباس به خیمه هارسید. کودکان انگشت حسرت به دهان گزیدند.

 بابا بگو عمو برگرده!! ما آب نمی خواییم.

گویا درنبودعموفهمیده بودندچه چیزانتظارشان رامی کشد.

#به_قلم_طوفان_واژه_ها